بارها پیش خودم و دیگران اقرار کردم که خوندن یه کتاب، بی نهایت لذت بخش‌تر  از دیدن فیلم یا سریال اقتباسی از داستان اون کتابه. و خب همچنان، نظرم تغییر نکرده. اما این بار خیلی خوشحالم که قبل از شروع این مجموعه، هم سینمایی و هم سریال رو نگاه کردم و این، باعث شد که به عقیده و نظر خودم، بیشتر ایمان بیارم. می‌دونم که مقایسه ترفندهای فیلمنامه نویسی برای جذب بیننده و ساختار دنیای سینما با نوشتن یه کتاب کار درستی نیست. و حتا مطمئن نیستم که آیا تا بحال فیلم یا سریالی ساخته شده که تماما به متن کتابش وفادار مونده باشه یا نه؟

راستش وقتی با انبوهی از بازیگرها که دوسشون داری رو به رو میشی، نواقص کار کمتر به چشمت میاد، و ذهنت سعی میکنه بیشتر لذت ببره تا ایرادگیر باشه. برای من، خوندن شهراستخوان‌ها سراسرِ لذت و عشق بود. طوری که بعد از سه فصل، انگار دوباره کنار بازیگرها بودم و صدا و اکتشون رو پیش خودم تجسم میکردم. راستش، شهراستخوانها، یجورایی تجربه اولم توی دنیای فانتزی محسوب میشه. هیچ وقت سلیقه ام سمت فانتزی کشیده نشده و خیلی شیفته‌ی این ژانر نیستم. حتا همین حالا که اولین کتاب رو تموم کردم. (من حتا معروف ترین شون رو هم نخوندم-هری پاتر :D ) اما یه چیزی توی قلم کلر هست که باعث میشه ادامه بدم: عشقی که به جنگیدن منجر میشه و جنگیدنی که با سختی همراهه، اما بالاخره یجایی نتیجه میده و لبهات میخندن، چشمهات اشک شوق میریزن و تو، برای تلاش بیشتر، برای جنگیدن های بیشتر، مصمم میشی. برای همینه که ادبیات فانتزی، طرفدارهای بیشماری توی جهانمون داره و به نظرم این پیام کلی همه اون کتابهایی هست که در این ژانر به رشته تحریر در اومدن. و توی این کتاب، به نظرم همه شخصیتهاش به نوبه ی خودشون قهرمانن و این چیزیه که داستان دنیای سایه رو جذاب میکنه.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها