کافیه دلباخته ی شعر باشی و وقتی مابین قفسه های ادبیات داستانی توی یه کتاب فروشی بزرگ چرخ میزنی، " انجمن شاعران مرده " صدات بزنه.

اول از همه باید بگم که من فیلمش رو ندیدم و بنابر اطلاعات قبلی داستان فیلم و کتاب باهم متفاوته.

حالا هم کمربندهاتون رو محکم ببندین که سفر ما به دل غاری که انجمن شاعران مرده توش برگزار میشه، شروع شده.

از بالای سر داستان که رد بشیم اولین چیزی که خودنمایی میکنه مدرسه ی تمام پسرانه "ولتون " ئه. جایی که مدیر و معلم ها و کادرش، مبادی آداب ترین آدم های کره زمینن و دلشون میخواد به هر پسری به چشم ماشین برآورده کردن امیال والدین شون، نگاه کنن.

بین اون همه دانش آموز داستان حول چندتا پسر میگرده که یه روز، با معلم جدیدشون، یعنی آقای " کیتینگ " آشنا میشن. کسی که توی بدو ورودش به کلاس از بچه ها میخواد، "ناخدا، ای ناخدای من " صداش بزنن و همین کافیه تا عاشقش بشین. قصه ی این کتاب، قصه شکستن عادت هاست. قصه ی تلاش کردن برای اینکه بتونی از یه پنجره جدید، به اتفاق های بیرون از ذهنت نگاه کنی. 

پسرهای قصه، طبق یسری اتفاق، متوجه انجمنی میشن که برای سالها خاموش و متروک بوده و حالا تصمیم میگیرن که دوباره اون رو راه بندازن. 

چیزی که مهمه، اینه که قهرمان من توی این کتاب یه شخص خاص نیست. یه تفکره. یه صداست. یه انگیزه است که از زبون آقای کیتینگ بین کلمه ها نفوذ پیدا کرده، شعر شده، قریحه طبع آزمایی برای فریاد درونی رو برانگیختن شده و مثل خون نشسته توی رگ های خشکیده و تشنه ای که بهش نیازمند بودن.

پایانی تلخی داره. اما یه تلخی مطلوب. چیزی که بهمون یادآوری میکنه تغییر همیشه و همیشه با درد همراهه.

انجمن شاعران مرده، قربانی میگیره.

استعدادی برای همیشه خاموش میشه.

عده ای صحنه سازی میکنن.

و کسی محکوم میشه که از پسرهاش ممنون بوده.

 

بخونین و ازش لذت ببرین.

بخونین و بدونین که بدون درد کشیدن، هیچ مسیری هموار شدنی نیست.

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها